هاپو میگه.....
ستاره ی زندگی من امروز 11 شهریور 91 پرسیدم هاپو میگه؟......... هاپ هاپ سریع بعد من گفتی هاپ .......همچین ذوق کردم که شمام فهمیدی چه شیرین کاری کردی....هی مدام میگفتی..... هاپ .... هاپ .... هاپ چهارشنبه 8 شهریور مادری اینا اومده بودن.......مادری به باباجون گفت حاجی کجایی بچه ام دنبالت میگرده؟ حاجی؟.......شمام گفتی....... آنی دیگه مادری از ذوق و شوق همه رو خبر کرد که نوه ی گلش میگه حاجی......تند و تند هم میگفت حاجی شمام تکرار میکردی آنی و میخندیدی میگم بابا کو؟ رفت؟.....شمام میگی دَف البته دَ رو میکشی میگم خاله کو ؟ میگی نیــــــــــــــس به خاله میگی آده به سحر میگی دَ هَ به سارا میگی ...